جوان آنلاین: مرگ مشکوک پیرمرد ۹۰ ساله در شب «آشتیکنان» خانواده، پرده از ماجرای تکاندهندهای برداشت. تحقیقات پلیس نشان داد ضربه مرگبار به سر قربانی، کار پسر ۴۰ سالهاش است که پس از شکست عشقی و اعتیاد به شیشه، کنترل زندگیاش را از دست داده بود.
ساعت ۲۱ شامگاه دوشنبه ۳۱ شهریور، مأموران کلانتری ۱۵۱ یافتآباد با تماس تلفنی موضوع مرگ مشکوک مردی سالخورده را به قاضی محسن اختیاری، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران گزارش دادند.
براساس اعلام مأموران، اعضای خانواده مردی ۹۰ ساله، او را در حالی که نیمهجان بود به بیمارستان منتقل کردند، اما تلاش پزشکان برای نجات جان وی بینتیجه ماند و دقایقی بعد مرد جان باخت. پزشکان بیمارستان اعلام کردند که مرگ او طبیعی نیست و مشکوک به نظر میرسد.
کشف آثار ضربه به سر
با اعلام این خبر، بازپرس کشیک قتل به همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی بیمارستان شد. تیم جنایی در محل با جسد پیرمردی به نام حبیب روبهرو شدند. پزشکان بیمارستان تأیید کردند که علت مرگ ضربه شدید جسم سخت به سر بوده است.
متخصصان پزشکی قانونی نیز پس از نخستین معاینه جسد اعلام کردند که جمجمه قربانی به شدت آسیب دیده و به احتمال زیاد مرگ او بر اثر همان ضربه رخ داده است.
آغاز تحقیقات
با توجه به شواهد و نظریه اولیه پزشکی قانونی، فرضیه قتل قوت گرفت و تیم جنایی در نخستین گام تحقیقات خود را از اعضای خانواده قربانی آغاز کردند تا زوایای پنهان حادثه فاش و مشخص شود این ضربه مرگبار چگونه و توسط چه کسی وارد شده است.
مرگ در شب آشتیکنان
یکی از فرزندان مقتول در توضیح ماجرا به مأموران گفت: «برادرم نوید مدتهاست به موادمخدر شیشه اعتیاد دارد، به همین دلیل همیشه با پدر و مادرم درگیری و مشاجره داشت. چندین بار او را در کمپ ترک اعتیاد بستری کردیم، اما هر بار پس از ترخیص دوباره با دوستان نابابش رفتوآمد میکرد و اعتیادش را از سر میگرفت.»
او ادامه داد: «نوید برای تهیه موادمخدرش معمولاً با زور و تهدید از پدر و مادرم پول میگرفت و بیشتر درگیریهایشان هم به همین دلیل بود. رفتارهای او باعث شده بود آبروی خانوادهمان در محل برود و پدر و مادرم از او ناراضی بودند. سه هفته قبل مادرم با من تماس گرفت و گفت نوید با پدرم درگیر شده و او را به شدت مجروح کرده است. سریع خودم را به خانه رساندم و پدرم را به بیمارستان منتقل کردم.
همان روز متوجه شدم او به خاطر گرفتن پول با پدرم درگیر شده است. پدرم یک هفته در بیمارستان بستری بود و پس از بهبودی نسبی مرخص شد. امشب تصمیم گرفتیم نوید را به خانه بیاوریم و آشتی بدهیم تا شاید کینهها از بین برود. مادرم شام مفصلی آماده کرد و همه دور هم جمع شدیم. نوید و پدرم آشتی کردند و سفره شام پهن شد، اما حین صرف غذا حال پدرم ناگهان وخیم شد. او را به بیمارستان منتقل کردیم، اما متأسفانه جان باخت. حالا احتمال میدهم مرگ پدرم به خاطر همان ضرباتی باشد که سه هفته قبل نوید به سرش زده بود.»
بازداشت
اطلاعات به دست آمده درباره مرگ مرد سالخورده حکایت از آن داشت وی به دست پسر ۴۰ سالهاش نوید به قتل رسیده است. مأموران به دستور بازپرس جنایی راهی خانه مقتول شدند و نوید را به اتهام قتل بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند. متهم صبح دیروز برای بازجویی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد. وی با اظهار پشیمانی به قتل پدرش اعتراف کرد. متهم در ادامه برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتوگو با متهم
شکست عشقی
نوید متهم به قتل پدر میگوید زندگی خوبی داشتم، اما چند ماه قبل شکست عشقی سختی خوردم. از آن زمان همه چیز برایم تاریک و بیمعنا شد، به طوری که معتاد شدم و کنترل رفتارم را از دست دادم. نمیدانم چه شد که دستم روی پدرم بلند شد و زندگی او را گرفتم.
نوید چه اختلافی با پدرت داشتی؟
باور کنید من هم تا چند ماه قبل مثل آدمهای عادی زندگی میکردم. هیچ مشکلی با پدرم نداشتم و با خودرویم مسافرکشی میکردم و لقمهای نان درمیآوردم تا اینکه معتاد به موادمخدر شدم و از آن روز به بعد زندگیام تاریک شد و هر روز هم که میگذشت اعتیادم بیشتر میشد، اما هرگز فکر نمیکردم دستم به خون پدرم آلوده شود.
چرا معتاد به موادمخدر شدی؟
شکست عشقی خوردم و وقتی دختر مورد علاقهام ازدواج کرد، فکر کردم همه چیز تمام شده و زندگی برایم بیمعنا شد. رفت وآمد با دوستان ناباب و بعد هم پناه به موادمخدر آوردم.
چه شد که دختر مورد علاقهات جواب رد داد؟
مدتی قبل عاشق دختر یکی از بستگانم شدم. در رؤیاهایم زندگی میکردم و هر روز هم به او دلباختهتر میشدم، اما فکر نمیکردم روزی به من جواب رد بدهد. ما فامیل بودیم، ولی ناگهان رابطه خانواده او با خانواده ما بد شد. اختلاف پیدا کردیم و آنها هم به من جواب رد دادند. خیلی تلاش کردم دختر مورد علاقهام را راضی کنم، اما او قبول نکرد. ناامید نبودم تا اینکه کارت عروسیاش را برای خانواده ما فرستاد. پدرش خانواده ما را برای عروسی دعوت کرد. این بدترین لحظه زندگیام بود. همه چیز برای من تمام شده بود و بعد از این افسرده شدم و به موادمخدر پناه بردم.
فکر میکردی پدرت در شکست عشقیات مقصر است؟
فکر میکردم خانوادهام مقصر هستند، اما بدتر از آن زمانی بود که قدر خودم را ندانستم و به موادمخدر پناه بردم و در واقع بیشتر درگیری ما بهخاطر اعتیادم بود.
درباره درگیری با پدرت توضیح بده؟
آنها از اعتیاد من ناراحت بودند و چند باری مرا در کمپ بستری کردند، اما نتیجهای نداد و من هر چند روز یکبار به خاطر پول مواد با پدر و مادرم درگیر میشدم. روز حادثه به خانهمان رفتم و از پدرم پول خواستم، اما او پولی نداد. بهانه شکست عشقیام را گرفتم و آنها را مقصر دانستم، به همین بهانه با پدرم درگیر شدم. مادرم هم در خانه بود، اما کاری از دستش ساخته نبود. حالم خیلی بد بود و کنترلم را هم از دست داده بودم که پدرم را کتک زدم، اما تصور نمیکردم با کتکهای من فوت کند. وقتی حالش بد شد از خانه بیرون رفتم و خانوادهام او را به بیمارستان منتقل کردند. چند روزی خانه نرفتم، ولی وقتی شنیدم پدرم حالش خوب شده خوشحال شدم. شبی که پدرم فوت کرد مراسم آشتیکنان بود، اما پدرم پس از اینکه با من آشتی کرد، حالش وخیم شد و پس از انتقال به بیمارستان فوت کرد.
الان چه احساسی داری؟
خیلی پشیمان هستم و عذابوجدان دارم. کاش دستم روی پدرم بلند نمیشد و الان او زنده بود. امیدوارم خانوادهام مرا ببخشند.